سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))

زندگی در دیار پُر از حسادت دنیا به من آموخته: در جایی که هنوز برای خاتم پیامبران (ص) به هزینه‌ی شیطان، فیلم می‌سازند! من فقط می‌توانم به شهید فهمیده، اقتدا کنم؛ یک نارنجک، به خود ببندم و لااقل یک تانک تهمت را منهدم کنم!!

این خداحافظی، نتیجه‌ رسیدن به یک جاده‌ جدید در زندگی من است:

آنچه در حق مدیروبلاگ جماران گفتند و نوشتند و پراکندند، نزد خدا، گم نمی‌شود. با این خداحافظی نیز چیزی بیشتر از آنچه رخ داده، از آبروی مدیر وبلاگ جماران، کم نمی‌شود! فقط می‌ماند یک تسویه حساب ساده که موعدش روز جزا و قضاوتش به عهده علی بن موسی‌الرضا (ع) است. بالا بلند نجیبی که از روز اول کارم در جمع وبلاگ نویسان، آبروی خودم را با آبروی رضای آل مرتضا (ع) گره زده‌ام. آن تسویه حساب، این است:

- اگر آنچه درباره‌ مدیر وبلاگ جماران گفته‌اند، حقیقت دارد، چه وقیحم من که باز هم به ادامه راهم در وب نویسی ادامه دهم !

اما اگر آنچه گفتند و نوشیدند و نوشتند و نشر دادند، حقیقت نداشته باشد چه کم توانم من که بخواهم تمامی ذهن‌های مخدوش را ترمیم کنم و چه کم‌توان‌تر و نحیف‌ترند آن‌هایی که باید رو به روی همین یک آینه از آیه‌های قرآن بایستند و خدای خویش را پاسخ گویند. کدام آیه؟

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد، تحقیق کنید. مبادا که از روی نادانی، به مردمی آسیب برسانید. آنگاه از کاری که کرده‌اید، پشیمان شوید. (سوره‌ مبارکه حجرات - آیه نورانی ششم)

پس بگذار میان من و دروغ پردازان و مُمَهدین و باعثین این خدعه خصمانه، قرآن و امامان معصوم (ع) قرار گیرد. اینک که خود دروغ می‌سازند و سپس آبروی ایمانی و قرآنی و انقلابی وبلاگستان و همه نویسندگانش را با همان متر و مقیاس دروغ، اندازه می‌گیرند، من بروم بهتر است تا دامان این همه وبلاگ نویس و هنرمندان شریف و تحصیل کرده‌ وبلاگستان، آلوده شود.

از وبلاگ نویس هایی که بخاطر چند کلیک بیشتر، آبروی مرا به آتش کشیدند ولی حلقه‌ جهنم را برای خود کوبیدند و هیزم این آتش را بر دوش خویش، حمل کردند و به من یاد دادند معنی حقیقی این ضرب‌المثل را که: «آتش هر چقدر هم تند و تیز باشد فقط خودش را می‌سوزاند» و یا این ضرب‌المثل که چاه کن همیشه تهِ چاه است، ‌سپاسگزارم.

از همه کسانی که با انتشار اخبار غیرواقع و شلیک ترکش‌های تهمت به من، درصد جانبازی‌ام را نزد خدای دانای راز، بالا بردند، سپاسگزارم.

از آن‌ها که جسم بی‌جان و متعفن شهرت دنیایی مرا روی دوش دروغ، تشییع و در گورستان گمنامی، دفن کردند،‌ سپاسگزارم.

از همه آن‌ها که با غیبت از من، سر کلاس رضایت خدای کریم، غیبت کردند و با انجام این گناه، اولآً زباله‌ معصیت مرا به پذیرایی اعمال خیر خود بردند و در ثانی، اعمال نیک و ثواب خود را به من هدیه کردند، سپاسگزارم.

از آن‌ها که به فتوای فضای مَجاز، گناه کردن را برای خود مجاز کردند و با سنگ دروغ، قامتِ غرور دروغین مرا شکستند، تشکر می‌کنم. از آن‌ها که چهره‌ زرد ترس مرا در «تابه‌ تهمت» و «روغن معصیت» خودشان، سرخ کردند تا مزه شیرین شهامت را احساس کنم و برای ماندن در عرصه‌ شهرت، به هر ناکسی، التماس نکنم، تشکر می‌کنم.

از همه سپاسگزارم؛ چه آن‌ها که ترک‌ام کردند و چه آن‌ها که درک‌ام کردند.

خدا نگهدارتان امیدوارم در کلاس حضور قلب خدا، با دلی خالی از دنیا پیوسته حاضر و پابرجا بمانید 

 





      

(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))

سلام دوستان عزیز وبلاگی

بنده مدیر وبلاگ جماران از امروز به کار خودم در به روز رسانی این وبلاگ خاتمه می بخشم

و از تمامی دوستانی که در این یکسال با حضور خود و نظرات خود من را خوشحال نمودند تشکر می کنم ،

کنار کشیدن بنده فقط بخاطر آقای سیدجوادمیرحسینی مدیر وبلاگ مدافع(modafe.blog.ir) می باشد .

بنده به شخصه احترام خاصی برای آقای سید جوادمیرحسینی قائل هستم

ایشان از طلاب موفق و هنرمند شهر زیبای رشت می باشند ،

در عرصه نویسندگی ایشان قلمی بسیار زیبا و قابل تحسین  دارند .

در عرصه کار فرهنگی فردی فعال و خستگی ناپذیر در یکی از موسسات فرهنگی رشت می باشند.

موسسه اندیشمندان جوان رشت به همت ایشان و دوستانی مخلص و فهیم چند سالی است در راه تربیت اسلامی نوجوانان و جوانان مشغول فعالیت هست .

در عرصه مبلغی به عنوان الگویی در احیا کلام اهل بیت (علیهم السلام ) می باشند.

در عرصه سیاست دارای بینش سیاسی و بصیرت بسیار عالی می باشند .

در عرصه تحصیلی جزو طلاب ممتاز می باشند .

بنده بخاطر موفقیت هرچه بیشتر ایشان از امروز از دنیای وبلاگ نویسان کنار می کشم .

ان شاالله با دعای خیر خود برای آقای سیدجوادمیرحسینی در تمامی فعالیت هایشان ، دل حضرت زهرا(سلام الله علیها) را خوشنود نمایید.


 

التماس دعا

مدیر وبلاگ جماران

92/5/11





      

(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))

 

این دشمن خاک بر سر را فقط باید ترساند

امنیت ما فقط از راه ترساندن دشمن و از بین بردن تهدیدهای دشمن پدید می آید

آقای رئیس جمهور منتخب بگوید چطوری می خواهد دشمن را بترساند

*******************************************************

ما ملتی نیستیم که بنشینیم تماشا کنیم

قدرت های پوشالی و مادی که از درون کرم خورده و موریانه خورده اند

ملت استوار و فولادین ایران رو تهدید کنند

ما در مقابل تهدید ، تهدید می کنیم

*******************************************************

ما اگر به سمتی برویم که دشمن از ما ناامید بشه راحت تر زندگی خواهیم کرد

آبادانی فقط در صورت ناامیدی دشمن از ما پدید می آید

وقتی دشمن ناامید بشه کوتاه میاد وقتی امیدوار بشه فشار میاره

 





      

(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))

وقتی خواندم که حاج احمد در کنار خاکریز جاده شلمچه

دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت،

او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد

و جایی را در روبه‌رویشان، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت:

ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟

آن برادر که کمی گیج شده بود گفت:

نمی‌فهمم حاج آقا!

حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟

آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم،

در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه!

حس می کنم حاج احمد زنده است

و همراه همه آنانی است که  در لبنان پرچم " لااله الا الله " را بر دوش گرفته

و به سوی انتهای افق در حرکت اند . حرکت می کند .





      

(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))

 

حیف مولا مردم تو را نشناختند / دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند

با تو قومی مَحرم و قومی دگر نامَحرمند / ای عجب نامَحرم و مَحرم تو را نشناختند

 





      
   1   2      >